سكوت ، انتظار، غروب!


سكوت ، انتظار، غروب!

سكوت كه مي كني

در غروب فريباي بهاريه هاي انتظار

سراپا گوش مي شوي

كه در دور دست ها شايد

پرنده اي سكوت دشت را بشكند

تا بر يال نسيم

يادگاري هاي خود را حك كني

*

سكوت كه مي كني

در غروب دم كرده ي تابستان

جيرجيرك ها مي آوازند

و زنجره ها زير نور فانوس

به رقص و پايكوبي مي ايستند

*

سكوت كه مي كني

در غروب حُزن انگيز پاييز

درختان ايستاده مي ميرند

و برگ هاي زرد

به پابوسي زمين مي روند

*

سكوت كه مي كني

در غروب سوزناك زمستان

پشنگ برف هاي رقصان

بر شانه هاي خسته ات مي نشينند

و اندوه بي كران سينه ات را

هو مي كشي

به نظاره اش مي نشيني

تاهمچون مِه ناپديد شود

سكوت!

انتظار!

غروب!

ابديتي ست

كه آينه ها را

توان انعكاس اش نيست!



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: